آخرین اخبار گیم و سرگرمی
اطلاعات سايت

ورود به سايت

نام کاربري:
رمز عبور :
رمز عبور را فراموش کردم ؟

آمار مطالب
کل مطالب : 44
کل نظرات : 0

بازديد امروز : 13 نفر
بارديد ديروز : 6 نفر
بازديد هفته : 119 نفر
بازديد ماه : 273 نفر
بازديد سال : 934 نفر
بازديد کلي : 3,207 نفر

افراد آنلاين : 2
عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
مطالب محبوب
رزتمپ

با صدای پارس سگم از خواب بیدار شدم؛ فکر کردم شاید میخواد بره بیرون. داستان ترسناک 
به ساعت کنار تخت نگاه کردم 03:23 صبح، "لعنت بهت لوسی" پاهامو از تخت آویزون کردم که به خزهای نرم لوسی خورد. درو براش باز کردم تا بره کارشو بکنه.
چنددقیقه طول کشید و بعد سایه ی لوسی رو دیدم که از کنارم رد شد و وارد خونه شد.
در روبستم و خوابیدم.
صبح موقع رفتن به سرکار با دیدن چیزی که بیرون بود خشکم زد، جسد مثله شده ی لوسی جلوی ایوون خونه افتاده بود، گردنش کنده و شکمش پاره شده بود، "اگه لوسی اینجاست، پس چی دیشب وارد خونه شد"
بعد ترسناک ترین قسمت ماجرا رو دیدم، رد خون تا داخل خونه کشیده شده بود.
هرچیزی که لوسی رو کشته بود دیشب بامن داخل خونه بود 

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

[ شنبه 01 مرداد 1401 ] [ 1:58 ] [ mammad007 ]
نظرات
کد امنیتی رفرش
آرشيو مطالب